انقلاب سوم - بصیرت

در کناره های شهر صنعتی تورینوی ایتالیا، روستایی سرسبز وجود دارد به اسم ویلار روزا که شاید هیچ ایتالیایی را نتوان پیدا کرد که این روستا را نشناسد. شهرت این روستای کوچک نه به خاطر ساکنانش است و نه به واسطه زیبا بودنش. این مکان فقط به واسطه قرار داشتن کلیسایی در آن مطرح گشته که آرامگاه خانوادگی خاندان آنیلی هاست. خاندانی ثروتمند که سرمایه شان حتی برای بسیاری از اغنیای جهان هم قابل تصور نیست چه برسد به مردم عادی. کارخانه جات اتومبیل سازی فیات، فراری، آلفارمو، لانچیا، ایویکو، تعدادی کارخانه تولید قطعات صنعتی، شرکت های طراحی مد و لباس، ساختمان سازی، راه سازی، تولید لوازم پزشکی، هلیکوپتر سازی، چندین و چند بانک خصوصی و باشگاه بزرگ یوونتوس به همراه روزنامه های لاستامپا و کوریره دلاسرا تنها و تنها گوشه ای از دارایی های این خاندان است که مالکش کسی نبود جز سناتور «جیووانی آنیلی». شخصی که می توان گفت نفوذش در کشور چکمه ای شکل ایتالیا بیشتر از نخست وزیر بود و احترامش هم به مراتب واجب تر از سران

سیاسی.



ثمره ازدواج این مسیحی کاتولیک با همسر یهودی اش دو فرزند بود. یکی مارگریتا و دیگری پسری به نام ادواردو. فرزندی که به خاطر تک پسر بودن در خانواده، عزیز دردانه آنیلی بود و بهترین شرایط زندگی را برایش فراهم نموده بودند. تحصیل در بالاترین کالج های ایتالیا و انگلستان ادواردوی ثروتمند را قانع نمی ساخت و بالاخره تصمیم گرفت برای ادامه تحصیلات و گرفتن دکترا به آمریکا برود. جایی که در همان جا متولد شده بود. شاید به زعم او فلسفه و ادیان تنها رشته ای بود که می توانست روح سرکش او را آرام سازد. به همین علت دانشگاه پرینستون نیویورک بهترین انتخابش بود. 

نیویورک شهری بزرگ است و مکان های دیدنی زیادی هم دارد امّا برای ادواردو تنها مکانی که می توانست آرام بخش باشد کتابخانه دانشگاه بود. جایی که او را روانه عالم دیگری ساخت. ادواردو در حین بررسی کتب به کتابی برمی خورد که تاکنون از آن فقط در کتاب های رشته دانشگاهی اش شنیده بود. به همین علت تصمیم می گیرد کتاب را تورقی کند و کلماتش را نگاهی بیاندازد. همین تورق کافی بود تا فرزند بزرگترین چهره ایتالیا شیفته معجزه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و حقیقت واقعی ای که سال ها به دنبالش بوده را بیابد. دیری نمی پاید که با مراجعه به مرکز اسلامی نیویورک درخواست مسلمانی اش را برای آنان مطرح می سازد و از آن به بعد است که نام ادواردو می شود «هشام عزیز».



با بازگشت از آمریکا، ادواردو تصمیم می گیرد هم کیشان خویش را با دین جدیدی که او را متحول ساخته آشنا سازد و آنان را نیز دعوت به سوی عقیده خود کند. اما نه تنها در این راه موفق نمی گردد بلکه مورد خشم پدر و سایر افراد خانواده قرار می گیرد و مجبورش می کنند از تمام آنچه بدان اعتقاد دارد دست بردارد و الّا از ارث محروم خواهد شد. حالا دیگر ادواردویی که در کشورش تنها دلخوشی اش جدای از دیدن مسابقات تیم فوتبال یوونتوس، خانواده اش بودند مطرود ایتالیایی هایی شده بود که می دانست از پدرش خط گرفته اند.

جالب اینجاست که ادواردو به علت آن که تنها با قرآن مأنوس بود و بین او و دیگر مسلمانان هم ارتباطی نبود، از مذاهب اسلام اطلاع خاصی نداشت و بدون گرایش به مذهبی تنها خود را مسلم می دانست. به همین خاطر بعد از دیدن یکی از برنامه های شبکه سراسری ایتالیا که در آن میزگردی پیرامون انقلاب تازه شکل گرفته ایران بود و دکتر قدیری ابیانه (رایزن مطبوعاتی وقت سفارت ایران در ایتالیا) در آن شرکت کرده بود، تصمیم گرفت اطلاعاتش را پیرامون اسلام گسترش دهد. همین بود که به سراغ دکتر قدیری رفت و از آنچه پیش آمده بود او را مطلع ساخت. از همان موقع بود که ادواردو با پذیرفتن مذهب تشیّع به پاسخ بسیاری از سوالات گنگ و آزار دهنده اش دست یافت. با ورود فخرالدین حجازی- که آن روزها نماینده مجلس شورای اسلامی بود – به ایتالیا، قدیری ملاقاتی را بین او و ادواردو ترتیب می دهد که در این دیدار حجازی از ادواردو می خواهد که بار دیگر تشرفش به تشیع را اعلام کند و از آن به بعد است که با موافقت ادواردو نام «مهدی» را برای او برمی گزینند.

همه این قضایا تازه ابتدای راهی است که مهدی انتخاب کرده بود و اولین نتیجه اش تحت فشار قرار گرفتن از سوی خانواده بود. قضیه ای که فقط نزدیکان و دوستان او از آن اطلاع داشتند و خانواده آنیلی سعی می کردند تا کسی از این ماجرا بویی نبرد تا آن که مسئله جانشینی پدرش مطرح می گردد. قطعاً کسی که عقیده اش با آنیلی ها زمین تا آسمان تفاوت دارد و مورد غضب پدر واقع شده، به زعم آنان نمی تواند وارث خوبی برای ثروت های هنگفت و چشمگیر باشد و صد البته که خود مهدی یا همان ادواردوی سابق هم چندان دل به این مال و اموال ندوخته بود که اگر این طور بود از قبل چنین چیزی را نشان می داد. اما ناراحتی مهدی از جایی شروع شد که فهمید پدرش قصد دارد تا «جاکوب الکان» نوه دختری اش را جانشین خود سازد و تمامی آن دارایی ها را به جوانی دهد که دینش هم یهودی است. ناراحتی ای که بی جا هم نبود و می دانست کسی که پدرش یک روزنامه نگار صهیونیست بوده بی جهت تا این مرحله خود را به پدربزرگ نزدیک نکرده است.

اعتراضات فراوان مهدی به پدر که رسماً هم علنی شده بود و می شد آن ها را در روزنامه ها نیز یافت، خانواده آنیلی را بر آن داشت مهدی را تا حد امکان تحت شدیدترین فشارهای روحی قرار دهند. بعد از ماجرای تهمت «ماریندی» که در آن مهدی آنیلی را در اوج مظلومیت متهم به حمل هروئین کرده بودند و بهانه خوبی هم برای حذف او از مقام جانشینی به دست روزنامه ها و افکار عمومی داده بودند، سعی کردند او را از ابتدایی ترین حقوقش هم محروم سازند که عدم دیدار با دوستان ایرانی اش یکی از این نمونه ها بود. با همه این سختی ها مهدی سعی داشت باز هم با آشنایی گسترده تر از مسیری که انتخاب نموده حقایق بیشتری را کسب کند. سفرش به ایران و ملاقات با امام خمینی رحمه الله و شرکت در نماز جمعه تهران به امامت آیت الله خامنه ای و حتی رفتن به مشهد برای زیارت امام رضا علیه السلام از جمله این تلاش ها بود.

اما نکته جالب توجه در این میان پیشبینی ای بود که مهدی از سرنوشتش کرده بود و عاقبت هم همان اتفاق رخ داده بود. آنیلی در یکی از دیدارهایش با دکتر قدیری ابیانه به او گفته بود که نگران سوء قصد صهیونیست هاست و قطعاً او را به واسطه اسلام آوردنش خواهند کشت و بعد هم متهم به خودکشی اش خواهند کرد. پیشبینی ای که در مدت کوتاهی و در سن 46 سالگی به حقیقت پیوست.

ساعت 10 صبح پانزدهم نوامبر سال 2000 بود که معاون شبکه حمل و نقل تورینو ساوونا در حین گشت زنی به اتومبیلی که بر روی پل ژنرال فرانکو رومانو پارک شده بود مظنون می شود و خود را با سرعت به آن می رساند و می بیند که هیچ سرنشینی داخل ماشین فیات متوقف شده نیست. به همین خاطر کمی به اطراف سرک می کشد. بعد از مدتی جسد مردی را می بیند که از بالای پل به پایین افتاده. با ورود پلیس به صحنه و تحقیقات اولیه معلوم می گردد که صاحب جنازه شخصی نیست جز ادواردوی معروف که پسر سناتور جیووانی آنیلی است.

با انتشار خبر مرگ ادواردو موجی از غم سراسر ایتالیا را می گیرد و بسیاری از سران و مقامات ایتالیایی پیام های تسلیت خویش را به خانواده آنیلی تقدیم می کنند اما آن چیزی که برای خانواده ادواردو اهمیت داشته این بوده که آنان سعی داشتند تا به هر وجه ممکن نگذارند کسی از مسلمان شدن مهدی و نحوه قتل او باخبر شود. به همین دلیل به رسانه های در دست خویش مأموریت می دهند تا ادواردو را شخصی گوشه گیر، بیمار روانی و یک معتاد معرفی کنند که به خاطر همین مشکلات خودش را از بالای پل به پایین انداخته و خودکشی کرده است! اوج مظلومیت مهدی جایی است که پیکرش را بدون کالبد شکافی و تحقیقات پزشکی قانونی سریعاً بدون اتلاف وقت در همان کلیسای روستای ویلار روزا و در تابوتی مسیحی به سینه خاک می سپارند.



در این میان و با وجود هجمه سنگین تبلیغاتی تنها یک خبر آن هم از سوی انجمن فارغ التحصیلان مسلمان ایتالیا بر روی سایت شان درج می شود که هیچ رسانه ای در این کشور مافیایی به آن اهمیت نمی دهد. خبری که برای جستجوگران حقیقت بسیار تکان دهده بود: «ادواردو یک مسلمان بود که به دست صهیونیست ها به شهادت رسید». همان طور که اشاره شد نه تنها به این خبر توجهی نشد بلکه بایکوت نیز شد.

همه چیز آن طور که صهیونیست ها می خواستند پیش رفت و حالا جاکوب الکان یهودی به راحتی می توانست مالک ثروت آنیلی ها شود. جوانی که پیشبینی ادواردو مبنی بر فاسد بودن او نیز به سرعت به تحقق پیوست و همین پنج سال پیش رسانه های ایتالیایی از رسوایی های اخلاقی او پرده برداشتند. 

بیش از ده سال از وقوع شهادت مهدی آنیلی می گذرد و متاسفانه هنوز هم بسیاری از ایتالیایی ها و مردمان جهان در سایه تبلیغات شوم صهیونیستی گمان می کنند او با خودکشی بر تمامی آنچه می توانسته به دست بیاورد پشت پا زده است. بی شک قسمت دوم ذهنیات شان صحیح است و مهدی شاید به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت بود و هر شیعه ای آرزوی رسیدن به آن را دارد، رسید و نشان داد که چگونه فردی از قلب ارزش های منحوط غربی هرچند که سوپر میلیاردر هم که باشد، می تواند راه نجات و سعادت ابدی را بیابد. اما قسمت نخست به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست و با یک پیگیری ساده هم می توان به این موضوع پی برد. موضوعی که آتشی است بر بافته های خانواده آنیلی پیرامون فرزند مظلوم شان. فرزندی که گفته بود:



«متأسفانه ما در جهانی زندگی می کنیم که ارزش افراد به میزان موجودی حساب بانکی آن ها است».

به قلم مهدی بهرامی 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ جمعه 10 شهريور 1398برچسب:, توسط شاهد